• وبلاگ : مثل زندگي
  • يادداشت : اعترافات يك دختر مريخي
  • نظرات : 0 خصوصي ، 18 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     

    سلام.

    دو جاش ناراحت شدم. دوست ندارم ناراحتي دوستام رو ببينم. حتي اگه اين غم ماله ساليان دوري بوده باشه. اما ممنونم كه بالاخره يكي من رو هم بازي داد.

    اما نميييييييييگم!!

    باشه! يكيش رو براي شما ميگم. فقط براي خود خودتون.

    مادر خانم من يك زن مسلمون امريكايي هستند كه قبل از ازدواج با پدر خانومم مسلمون شدند. الآن هم ايران زندگي ميكنند و همه جا با چادر و... من هم كه كرم دارم ببينم چطور ميشه يك نفر همه چيز رو عوض كنه و مسلمون بشه خيلي گير دادم. آخه چي شد؟ از كجا؟ اما خوب جوابم رو نميداد. خيليها هستند كه مثلا براي ازدواج با يك مرد مسلمون ، اسلام رو قبول ميكنند اما ايشون قبل از ازدواج خودش مسلمون شده بود.

    ميدوني آخر چي بهم گفت؟ گفت يكي از عادتهاي مسيحيت اصلا با عقل سازگار نبود و اون اينكه يك مسيحي بايد اعتراف گناهاني كه بين خودش و خداي خودش صورت گرفته رو ببره پيش يك آدم زميني بگه و به قول معروف اعتراف كنه توي كليسا كه گناهانش سبك بشه. بعد هم پدر روحاني!!!!!! بياد و يك دستي به سرش بكشه و بگه دخترم برو كه خدا تو رو به خاطر اعترافي كه پيش من كردي ميبخشه به شرط اينكه مثلا 200 دلار بياري و به اين كليسا كمك كني. ميگفت اين سئوال پايه شك من به صلاحيت دين مسيحيت بود كه هيچ جوابي كسي نتونست بهم بده اما وقتي از يك عالم مسلمان سئوال كردم جوابي به من داد كه دلم آروم شد.

    گرفتي چي ميخوام بگم؟؟؟

    موفق باشي(اين قضيه رو هيچ كدوم از دوستان وبلاگيم نميدونستند)

    يا علي

    انا لله و انا اليه راجعون!

    سلام واي دوستم آخه چرا اين همه اعتراف عزيز يكي دوتاش كافي بود ها

    مي دونستم اين دوستم يه كمي شيطونه نه اينقدر موفق باشي عزيزه دلم

    سلام

    به به

    ميبينم كه با الاخره خودت با زبون خوش داري اعتراف ميكني...

    بذار بخونم بر ميگردم...

     <      1   2