تا ابد فاصله - مثل زندگی |
سلامی به گرمی نفس های همراه شما.دوست دارم توی اولین سطر نوشته هام یک بار دیگه فرا رسیدن ایام محرم رو به همه ی شما دوستان تسلیت بگم هر چندحس می کنم هنوز محرم امسال اونجور که باید برای من بوی امام حسین(ع) رو نگرفته... خوب بگذریم. امشب می خوام براتون یه شعر بنویسم،یه شعر که بر خلاف بیشتر شعرام هنوز برام ارزش داره، هر چند شاید از نظر ادبی چندان هم قابل توجه نباشه...خیلی دوست دارم نظرتون رو در موردش بدونم؛ نظر واقعی، نه اینکه سر بزنید و بگید" قشنگ بود مرسی!" دلم می خواد بدونم چی ازش می فهمید یا احساستون در موردش چیه خلاصه یه خورده کالبد شکافی کنید ممنون خیلی می شم!... "تا ابد فاصله"
این همه فاصله را _ درمیان من و تو_ چه کسی خواهد کشت؟ چه کسی نیشتر ِ عشق به شریان پر از رخوت این فاصله ها خواهد زد؟ چه کسی خواهد گفت: که میان من و تو دست اندوه دگر کوتاه است چه کسی خواهد گفت: اینبار حقیقت دارد چه کسی خواهد گفت: این صدای گذر یاد من است که چنین غربت جادو شده ی قلب تو را می پوید... کاش می دانستی، که تو آن گم شده ی شهر پر از قصه و رویای منی کاش می دانستی، تو همان لحظه ی لبریز،همان خاطره ی روشن دنیای منی کاش می دانستی، که کلید در تنهایی تو دست من است کاش می دانستی، من همان رهگذر ساده ی دنیای توام که شبی می آیم، با نگاهی سرشار و طلسم غم دیرین تو را می شکنم... کاش روزی تو در قلعه ی تنهایی خود را رو به من بگشایی و چنین گنگ و غریب لحظه ی روشن و افسونگر"ما" بودن را نسپاری به سکوت نسپاری به غم ِ"من" ماندن نسپاری به حضورِ گاه گاه ِ"شبح گم شده ای" در دل ِ شبهای ِ سرد تنهایی ِ خویش این خیال است که اکنون قفس قلب مرا می شکند و رها می خواند، هم نوا با مرغ ِ آرزوهای کمابیش محال: "می توان فاصله ها را طی کرد می توان در افق روشن عشق، دست ِ با هم بودن را گرم فشرد" ـــ چه خیالی، چه خیالی...افسوس؛ این تویی که آرام در پس ِ دیوار ِ قصر جادویی ِ خود می پوسی و منم که خیره ، به کلید ِ قفل ِ گنج تنهایی تو می نگرم تو به گرمای کسالت بار ِ"شبح گم شده ات" مشغولی ومن اینجا بی تو، شوکران ِ تلخ ِ"تا ابد فاصله" را می نوشم. نوشته شده توسط مینا در جمعه 84/11/14 و ساعت 4:18 صبح
نظرات دیگران() |
نوشته ها? پ?ش?ن
جستجو
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبر نامه
وضعیت من در یاهو
موسیقی وبلاگ
|
|